امروزم دومین جلسه مشاوره رو رفتم
یکم ناراحتم ده دقیقه دیر رسیدم حیف شد ولی اشکال نداره بازم مث روزاول عالی بود
داره همچی خوب پیش میره و مشکلات و فکرای که باعث آزارم میشد رو دارم حل میکنم
همچی درست میشه ایمان دارم
بعد از چند سال بازم تنها جایی که میتونم برا خودم بنویسم صحبت کنم و خالی بشم
بگذریم از چی شدو چی گذشت
امروز یکشنبه ۱۱خرداد ۹۹
مطمئنا شرایط و روزگار آنچنان که باید میشد نشد تصمیم گرفتم برا اینکه مشکلاتم حل کنم و کمبودمو پرکنم به کلینیک مشاور بهارنکو برم
ساعت ۱۲:۳۰ وقت گرفتم بلاخره با کلی استرس رفتم
رفتم تو اتاق مشاور دکتر محمودی منتظرم بود شروع کردم به صحبت کردن نقطه مثبتی که نداریم تا میشد از خودم تعریف کردم 😅
هیچوقت با کسی ایجور صحبت نمیکردم تمام مشکلاتی که داشت اذیتم میکردو و باعث اذیت بقیه شده بودو گفتم
خوب پیش رفتیم راضی کننده بود واسم فکر نمیکردم تاثیرش اینقد خوب باشه ایشالا جلساتو همینجور ادامه میدم امیددارم که همچی خوب میشه
ازت ممنونم پریسا جونم
بخاطر داشتنت هرکاری حاضرم انجام بدم
برای تو تنها امید بودن
عشقم سلام دلم خیلی واست تنگ شده خیلی سنگ دلی بی تفاوت ازم رد شدی اما من دارم از نبودت دیوونه میشم هر لحظه با یادت نفس میکشم عشق همیشگیم
درود فراوان به بهترین و پاک ترین عشق دنیا
منو بخاطر همه بدیام ببخش هیچوقت نتونستم واست خوب باشم و بهت آرامش بدم همیشه باعث شدم اذیت بشی و عذاب بکشی
من نتونستم عشق خوبی واست باشم و خیلی بد کردم
خیلی دوست دارم نازنینم وبرای داشتنت با دنیا میجنگم
یک دم مرا به گوشهی راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمردهام
تنها موندم در هیاهوی زندگی ادما،شاید سرنوشتم از بدو تولد اینگونه نوشته شده
کسی مجبور نیست که با سرد بودن من سازگاری کنه
روحم درد میکنه آنچنان که بی اختیار دقایق زیادی به جایی خیره میشم و دیگر ...
نمیتونم به زبون بیارم حالم رو
فقط از خدا میخوام تموم کنه این زندگی رو دیگه تحمل ندارم داره میترکه مغزم
دارم خورد میشم نمیدونم خدایا خواهش میکنم ازت تمومش کن
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
زندگیم اینروزا واسم نفس گیر شده
نمیدونم تقاص چی رو باید پس داد
همش به خودم میگم یکی هست که داره انتقام میگیره انتقام چیو نمیدونم فقط
شاید میلیون ها سال یا شاید میلیاردها سال از نسل ما اونو اذیت کردن یا شکنجه دادن که حالا ما داریم تقاص میدیم و عذاب میکشم
میگن همیشه باید تو زندگی جنگید اما چقد،چند روز چند ماه یا نهایتا چند سال،وقتی به آخر قضیه نگا میکنی میبینی جنگی که شاید برای مدتی توش پیروز بودی و وقتی نفسهات قطع میشه اونموقع هست که مشخص میشه فقط بازنده ی این جنگ بودی
من از این دنیای انسانهای زنده خسته شدم،از این قدرتی که میتونه هرطوری که بخواد هستی منو تغییر بده این روزا میخوام که منم به دنیایی ببره که افرادی رو اونجا برده که اسمشو میذارن دنیای مرده ها
شاید این قصه برعکس باشه دنیای ما دنیای مرده ها و دنیای رفتگان دنیای زنده ها باشه
شاید روزی بیاد دیگه اجازه نوشتن رو نداشته باشم،اجازه ای که میگمو شاید خدا دیگه بهم نده ،شاید هر لحظه که میگذریم هر کدوم از پستام اخرین پست واسه همیشه باشه و از تاریخ اون اخرین پست ماهها یا حتی سالها هم گذشته باشه اما ینی میشه خاطره ای براکسی باشه ینی میشه یکی تو یاد خاطراتش گذری هم به قلب مجازی تنهاییام بزنه،از اولین پست رو بخونه تا اخرین پست زیر لبش یه یادش بخیر هم بگه
خدایاشاید امتحانش هم خالی از لطف نباشه تا که ببینیم برای کسی مهم هستم یا نه اثباتش کنیم
دیگر کسی این حوالی پر نمیزند،اینجا قلب احساسات ناگفته ی من است که دیگر قلب خودم گنجایش اینهمه درد روزگار را ندارد اینجا پنهانشان میکنم تا یادم بماند روزهای بیکسیم را ...
من زاده ی تنهاییم شاید خداوند مرا دوست دارد که نمیخواهد با کسی تقسیمم کند،اما این انصاف نیست اگر خداوند مرا از ته دل دوست داشته باشد باید مرا پیش خودش میبرد،خداوندا من تو را دوست دارم میخواهم کنارت باشم خودت که میدونی چرا این خواسته را ازت دارم خودت که میدونی چقدر دلم واسش تنگ شده چقدر دلم هواشو کرده
سلام نازنینم
بعد از چندین ماه باز دلم هوای نوشتن کرد ناگفته هایی که هیچ گاه نبودی تا برایت به زبان آورم سخن بگویم از احساساتم بگویم و تو گوشِ جان فرا دهی
نیستی و با گرمای عشقت دل یخ زده ام را آب کنی،نیستی و آرامم کنی در این سرگذشت دردناک پیشِ رویم و ببینی چه دردهایی که در قلبم وجودم را بی حس کرده است گویی که مجنونِ مادرزادم.حال میفهمم درد کسانی که میگفتند مرده ای متحرک بیش نیستم و من بدان ها میخندیدیم و نمیدانم دیگر چه بگویم.
امیدوارم که تو حالت خوب باشد تنها امید بودنم
یک سال دیگر هم گذشت امروز روزیه که فرشته کوچک ما چشمان زیباشو به این دنیا (هی دنیا ) باز کرد
امروز مهمترین روز زندگی منه ، روز تولد عشقم
پریسا جونم ای تموم همه هستی من
با تمام عشق و محبت تولدتو بهت تبریک میگم امیدوارم تولد بعدی کنار هم باشیم هر چندم فردا هم کنارهمیم
دوست دارم عشقم
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزانم
گرچه خشتی از تو را حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشناییهات می خواهم بمانم
بی گمان زیباست آزادی ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به ابی های دنیا می رسانم
گر تو مجذوب کجا آباد دنیایی من اما
جذبه ای دارم که دنیا را بدینجا می کشانم
نیستی شاعر که تا معنای حافظ رابدانی
ورنه بیهوده نمی خواندی به سوی عاقلانم
عقل یا احساس حق با چیست ؟ پیش از رفتن ای خوب
کاش می شد این حقیقت را بدانی یا بدانم
تاریخ ٠٧/٢١ ساعت٥:٤٥
بهترین تنظیمات مودم زندگیمو که میتونستم یه نفرو راهنمایی کنم عشقم بود
ولی خدایی خیلی سخت بود چون ٨١دقیقه زمان برد آخه عشقم خیلی باهوش بود خدا رحم کنه بچمون چی میشه
ولی از حق نگذریم من خودمم از خدام بود طول بکشه تا صدا عشقمو بیشتر بشنوم
اینم بود داستان منو عشقم با تنظیمات مودم😘😘😘