....برای عشقم

منوی بلاگ
سلام به عشقم

امروز یکم از دلتنگی در اومدم آخه عشقم بهم زنگ زد،خیلی نیاز داشتم باهاش حرف بزنم اما نتونستم جلو خودمو بگیرم بغضم ترکید خیلی گریه کردم.

آخه دلم خیلی واسش تنگ شده بود.هرچندحرفایی بهش زدم که شاید نبایدمیزدم اما دست خودم نبود تقصیر دله آخه نمیشه جلوشوگرفت.

هرحرفیم بهش بزنم میدونم ازم ناراحت نمیشه چون دلش پاکه و از همه مهمتر دوسم داره.

۱۵ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۴۳
۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۱:۱۳
می خواهم از تو بنویسم و برای تو بنویسم:

نمیدانم روزی این مطالبو میخونی یا نه...

برای تو می نویسم برای توکه عاشقانه دوستت دارم و میدانم که دوستم داری

باساده ترین کلمات که همراه با اشک روی صورتم میغلتد میگویم که دوستت دارم.

درک عشق خیلی سنگینه اما من درکش کردم

عشق یعنی پریسا کسی که معنی عاشقی رو بهم فهموند

پس با تمام وجود میگم که عاشقتم

فقط یه چیز

 فراموشم نکن....
۰ نظر ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۵۶
M O R T E Z A

1394/01/13


همه دوستام رفتن طبیعت آخه سیزده بدره،من نرفتم جایی که تو نباشی اونجا رفتن نداره.

اومدم در خونتون نبودین توهم رفته بودی...

فقط من موندم فقط من...

کاش کنارم بودی یه دستمال بهم میدادی اشکامو پاک میکردم....

دلم خیلی گرفته...

روز قشنگی داشته باشی.

ببخشید یادم رفت:

سلام عشقم.........P




۱۳ فروردين ۹۴ ، ۰۰:۲۷
M O R T E Z A
هی.........

خسته ام خیلی خسته از همه از خودم ...

داره چی میشه ای خداااااااااااااااااااااااااااااا

روحم تو جسمم نیست حتی روحمم تنهام گذاشته...

فقط یه چیزو خوب می دونم :

نبودت داره عذابم میده......<<  P
۱ نظر ۰۷ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۴۲
M O R T E Z A

تنهایی چیزهای زیادی به آدم می آموزد !


                اما ...


              تو نرو !


     بگذار من نادان بمانم ...

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۴۱
M O R T E Z A

گریه نمی کنم که نفهمد کسی مرا!

بی های و هوی دست دلم رو نمی شود!

گریه نمی کنم که نفهمد کسی، ولی

این حرف ها برای دلم "او" نمی شود!


دارد دوباره در دلم این بغض لعنتی

با یاد چشم های تو تکرار می شود.

انگار قلب شیشه ای ام در هجوم عشق

با رفتن تو بر سرم آوار می شود!


عشقت سراب بود ؛ ولی قلب من نخواست

باور کند که عشق و جنون فرق می کند.

دارم در این سراب تهی می روم فرو!

دارد مرا درون خودش غرق می کند!


با تیک تاک عقربه ها دور می شوی

با رفتن تو ثانیه ها درد می کشند

در من دوباره خاطره ها می شود ردیف...

بی تو تمام قافیه ها درد می کشند!


می ایستم؛ به درد خودم تکیه می کنم

تا که نبینم عشق چه آورد بر سرم!

می ایستم دوباره ولی مطمئن نباش

یک لحظه هم بدون تو طاقت بیاورم!


حالا به یاد عشق تو لبخند می زنم

در انتظار حادثه هایی خیالی ام!

آخر تو نیستی که، بفهمی بدون تو

روزم چطور می گذرد؟! در چه حالی ام؟!


من باختم، قبول! تو بردی، قبول تر!!

بگذار در جنون خودم زندگی کنم!

با رفتن تو مُردم و باید از این به بعد

این قصه را بدون خودم زندگی کنم...

۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۲۰
M O R T E Z A