آدمهای عجیب...
پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ق.ظ
من و عشقم از هم خسته شدیم...
دیگر احساسی بینمان نیست...تقریبا هیچ حرفی باهم نمیزنیم....
سرد و بیروح...و شاید جدایی...
چندی پیش یک پیامک ناشناس و پر احساس برایش دادم...
یک پاسخ با احساس به این پیامکه ناشناس داد...
گفت تو چقدر زیبا حرف میزنی ...و من زیبا ترپاسخش را دادم...
و او زیبا تر پاسخم را داد...و باز من زیبا تر ...و باز او زیبا تر...
اصلا فک نمیکردم عشقم تا این حد بلد است محبت امیز حرف بزند...
گاهی انقدر عاشقانه حرف میزنیم که من یادم میرود ان سوی خط عشقم است...
حالا این دو ناشناس عاشق هم شده اند...
ارزو دارد که مرا ببیند و بشناسد...
حتی گفت بخاطر من حاضر است از عشقش بگذرد...
کاش میشد تا ابد عاشقانه و نا شناس زندگی میکردیم...
ادم های عجیبی هستیم ...
ناشناس عاشق هم میشویم...ناشناس برای هم میمیریم...ناشناس از هم لبریز میشویم..
ولی وقتی خودمانیم همانی میشویم که تو بهتر از من میدانی...
۹۴/۰۳/۱۴