حسم...
سه شنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ
سلام عشقم
پریسام الان که دارم مینویسم چشام خیسِ شاید نفهمم چی دارم مینویسم فقط حرف دلمو مینویسم
ساعت ١٢:١٠شب،خیلی حالم داغونه،خیلی وقته ن دیدمت ن صداتو شنیدم خیلی دلم واست تنگ شده
همیشه میگفتی تو دلت تنگ نشه خودم که دلم تنگ میشه بخاطر دل خودم میام اما الان چی،ینی دارم فراموش میشم ینی دارم تنها میشم باخاطراتت
شبا با یاد من سرتو میذاری رو بالش،راحت خوابت میبره یا ن.یا مثه من بالشت خیس میشه چشاتو میبندی تصویرم میاد روبروت یا ن
ولی من باز با همه اینارو گفتن بهت اعتماد دارم و میدونم توهم دلت واسم تنگ شده و فراموشم نکردی،گفتم بهت الان چشای من مثل یه دریای طوفانی شده که آرامش نداره و نمیدونم دارم چی میگم.
پریسا جونم خیلی دوست دارم
سلامتی عشقم که بزرگترین آرزومه
۹۴/۰۹/۱۷