-------
تو را در زیر باران دیده بودم
که تن پوشت به رنگ آسمان بود
تو می رفتی و هر سو می کشاندی
نگاهم را که سوی تو دوان بود
دلم در سینه می جوشید و قلبم
تپش هایش هوای عاشقی داشت
نگاهی دل فریب و آتش افروز
به دامانم نهال عاشقی کاشت
نسیم بی قرار عاشقی ها
به گیسوی دل انگیز تو پیچید
به چشمانت فروغی تازه داد و
لبانت را شکوهی تازه بخشید
بسی گفتند آن عشق دل انگیز
همه جادوی دستان هوس بود
ولی اندم که حیران تو بودم
هوس زنجیر دستان قفس بود
چه بی پروا دل آشفته ی من
از اوهام فراق عشق میگفت
چه آسوده به رویایش شب و روز
در آغوش شرر زای تو می خفت
چه مستانه نگاه بی قرارم
به هر سویی به دنبال تو می گشت
ولی بغض دلم آرام گشتو
دلم از شوق آغوش تو بگذشت
از آن روزی که در کاشانه ی عشق
هوای شوق پرواز تو پیچید
نگاهت محو پروازی دگر بود
دلت دل از هوای عشق برید
تن پوشالی و عریان شعرم
به دنبال چه می گردد شب و روز
تو رفتی و وجودم می خروشد
در این اشعار تن فرسای پر سوز