....برای عشقم

منوی بلاگ


بازم مثل همیشه وقتی برادیدنت میام پراز شوق و احساسم اما وقتی میخام برم و ازت خدافظی کنم احساس غریبی بهم دست میده،وقتی بغلم میکنی وقتی با تمام وجود بوسم میکنی اشک تو چشام بازی میکنه،وقتی داری با اون دستای پرمهرت تو بغلت فشارم میدی و سرتو گذاشتی روشونم و یواشکی تو گوشم میگی خیلی دوست دارم احساس بزرگی میکنم پاهام میخاد از زمین کنده شه احساس پرواز میکنم عاشق این احساسم عاشق این خوشبختیم و الان که دارم مینویسم این عشق رو میتونم تو یه جمله توصیف کنم:

عشق یعنی پریسا

عاشقتم ای تمام هستی من 


 

۱۷ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۶
M O R T E Z A


سلام پریسام. این هفته ام گذشت ازت خبری نشد دلم خیلی واست تنگ شده هرروزخیره میشم به عکست و باهات حرف میزنم وقتی به عکست خیره میشم برام عین واقعیته انگار که کنارمی احساست میکنم صدای نفسهاتو حس میکنم ،صدای دلنشینت توگوشمه لفظ دوستت دارماتو میشنوم،کاش تموم شه این فاصله ها.دلم واسه آغوش پرازمحبتت تنگ شده.تنهاآرزوی من اینه هرجاهستی حتی بدون من سلامت و خوشحال باشی.

۱۰ مهر ۹۴ ، ۱۱:۵۹
M O R T E Z A

سلام به پریسام
عشقم امیدوارم که حالت خوب باشه و لبت پرخنده
ببخشید چند روزی نتونستم بیام واست بنویسم عشقم سرم خیلی شلوغ بود
خودت که درجریانی اومدیم برا مراسم خواستگاری داداشی دیگه تصمیم گرفتن
 که یه عقد کوچولو هم بگیرن.
عزیزم دلم خیلی واست تنگ شده،دلم میخواد هرچه زودتر بلندشیم بیاییم
عشق منم که مدرسش شروع شده حسابی سرگرمیا نکنه فراموشم کنی،شوخی میکنم
 من کاملا به عشقم اعتماد دارم.
هر جا هستی زیر سایه عشقمون شاد و سلامت باشی...
۰۷ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۹
M O R T E Z A

اینم کیک تولدم که عشقم واسم گرفته بود



ممنونتم عشقم...

نمیدونم با چه زبونی ازت تشکر کنم فکرشو نمیکردم که اینجور

سوپرایزم کنی یکی از بهترین روزای زندگیم بود

عاشقتم پریسا جونم... 


۴ نظر ۳۰ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۸
M O R T E Z A

94/06/14

شنبه ساعت 3:30 بامداد شعری که عشقم با صدای دلنشینش واسم خوند و اشک منو درآورد

خیلی دوست دارم...


بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم.

در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آید که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه، محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروریخته در آب

شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید، تو به من گفتی:

از این عشق حذر کن!

لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن

آب، آیینة عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا، که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،نتوانم!

روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم ...“

باز گفتم که : ” تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب، نالة تلخی زد و بگریخت ...

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید!

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم، نرمیدم.

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم


۷ نظر ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۲
M O R T E Z A

.


سرمایه ام تویی!

از تمام دنیا فقط...

بی اندازه دوستت دارم




۱۳ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۸
M O R T E Z A


وقتی که نیستی لبخندهایم اشک می ریزند...


۴ نظر ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۱۵
M O R T E Z A

.


دلم خیلی واسه پریسام تنگ شده،دارم دیوونه میشم از دوریش آخه کی می خواد تموم شه این فاصله...


عشقم
فقط پای حرفات بمون،من دل خوش کردم به قولات

"هیچ ازت نمی خواهم فقط باش "


۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۵۳
M O R T E Z A

.


دیگــــر طــاقت رویاهــــایم تمــــــــــام شده ! دلـــــــــــــــم رســــیدن می خواهـــــد . . .

 

    "پریسای من

    این روزها خسته ام ! کار میکنم . . . موسیقی گوش می دهم. . . شعر میخوانم . . .
    و گـــــــــــاهی ...
    دلم که برایت . . . تنگ میشود ،
    در تنهایی خودم مینشینم. . . سکوت همه جا را فرا می گیرد. . .

    و سکوت.. بغض.. اشک... کسی در اتاق را باز نکند می خواهم با خودم تنها باشم"


چه توانم کرد عشقم فقط خسته ام...

دلـــــــــــــــم رســــیدن می خواهـــــد . . .


۴ نظر ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۰۳
M O R T E Z A


شب را دوست دارم ...

چرا که در تاریکی ، چهره ها مشخص نیست !

و هر لحظه این امید ، در درونم ریشه می زند ...

که آمده ای ... ولی من ... ندیده ام !



۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۸
M O R T E Z A